ابعاد متضاد زندگی
هنر خیابانی زیبا از گرافیتی. مد طراحی خلاقانه رنگی انتزاعی بر روی دیوارهای شهر. فرهنگ معاصر شهری رنگ عنوان روی دیوارها. اعتراض جوانان فرهنگی تصویر چکیده

نویسنده به ارتباط قوی بین ابعاد متضاد زندگی که ترس را القا می کند و فرد را از دستیابی به تحقق باز می دارد، تأمل می کند.

ایمان، صداقت، امید، اعتماد؛ احتمالا دنیا را به حرکت در می آورد اگر اعتماد و صداقت در معاملات روزمره وجود نداشته باشد، ممکن است همه فعالیت‌های در حال انجام ناگهان متوقف یا متوقف شوند. پیروی از یک مسیر حقیقت، اصالت، صداقت و صداقت می تواند زندگی را کامل، ساده و بسیار آسان کند.

تبلیغات

ما اغلب برای ارضای یا برآورده کردن خواسته های برآورده نشده یا برآورده نشده خود به بسیاری از دروغ ها و دروغ ها متوسل می شویم. گاهی اوقات، برای برآوردن آن خواسته های دیوانه وار، مسیری مبهم یا پرخطر را انتخاب می کنیم. کنجکاوی و کنجکاوی ما، ما را مجبور و کنترل می کند و در نهایت ما را به بردگی می گیرد. در نهایت، ما از انتخاب مسیرها و اهداف خود بر خلاف رضایت یا میل خود منع می شویم.

کنجکاوی و هیجان ناشی از خواسته های بی پایان ما و میل به انجام کاری یا به دست آوردن چیزی، گاهی ما را قربانی فریب می کند یا در یک موقعیت دشوار به دام می اندازد. اغلب به دلیل ناآگاهی یا بی گناهی است که گاهی در یک مشکل بزرگ گیر می کنیم. شکارچیان در هر نقطه موقعیت دارند، فرصت طلبان در کمین نشسته اند، آنها فقط منتظر یک قدم اشتباه ما هستند و بازی تمام می شود.

نباید کنجکاوی، کنجکاوی و میل به شناخت و اکتشاف جهان را صرفاً به خاطر شکارچیان، افراد نادرست و خائنان رها کرد. کنجکاوی، کنجکاوی و میل به شناخت و کشف جهان هدیه ای ارزشمند، گرانبها و گرانبها از طبیعت است. رها کردن این غرایز اولیه انسانی نمی تواند برای هیچکس یا جامعه به طور کلی فضیلت، شایسته و یا فایده ای نداشته باشد. کنار گذاشتن اشتیاق برای شناخت و کشف جهان نمی تواند در سطح فردی و اجتماعی خوب باشد. گاهی ما آرزو یا آرزوی سعادت کل جامعه را داریم و گاه فقط آرزوهای بیهوده، کثیف و کوچک شخصی.

این تضاد بی پایان در درون خودمان ثابت و بدون هیچ مرزی است. پیگیری یا هدف نهایی ما یا پاسخ به جستجوی ما در بین این مرزها قرار دارد و در آنجا تحقق خواسته ها، کمال، مطلق بودن و تحقق ما نهفته است. که ما مدام تجسم می کنیم و آرزو می کنیم.

هیچ چیز غیرقابل تصور یا غیرممکن نیست، اما ما معمولاً به دلیل ناآگاهی، بی‌تجربه بودن، بی‌گناهی و ناپختگی‌مان در موقعیت‌های دشوار گیر می‌افتیم. لذت و خشنودی و لذتی که از برخی امیال بیهوده و کوچک خود تصور می کردیم، گاه ما را از نزدیکان و عزیزانمان دور می کند. به نظر می رسد که اینها مانند دشمنان خوشبختی و آرزوهای ما هستند. تصمیم گیری در مورد اینکه چه چیزی درست یا نادرست و چه کسی دوست و چه کسی دشمن است، کاملاً دشوار و پیچیده می شود.

چگونه وفاداری، صداقت، تعهد و درستکاری افراد را آزمایش و بررسی کنیم و چگونه صحت آنها را بفهمیم و پیدا کنیم. فقدان هیچ روشی برای آزمایش اصالت افراد، ترس را القا می کند، ترس از ناشناخته. ترس، وحشت، فوبیایی که از راه های فریبنده بسیاری در ما القا شده است، در واقع غریزه کنجکاوی، کنجکاوی و میل به شناخت و کشف جهان را در ما می کشد.

ما باید یک آشتی ایجاد کنیم، باید به این مبارزه بی پایان در درون خود پایان دهیم. ما باید تعادلی بین خودپسندی از امیال بیهوده و کوچک و رفاه جامعه در کل ایجاد کنیم. ما باید و باید برای انجام کاری یا مرگ آماده شویم. اگر چیزی بخواهیم باید آماده باشیم که همه چیز را از دست بدهیم. ما باید زندگی پر از ترس، وحشت و فریب را متوقف کنیم و امروز و اکنون برای آن کاری انجام دهیم تا بتوانیم بدون ترس، وحشت یا فریب زندگی کنیم بدون اینکه غریزه کنجکاوی، کنجکاوی و میل به دانستن و کاوش را به خطر بیندازیم. جهان برای خوشبختی، لذت و سعادت خودمان.

وقتی به ایمنی، امنیت و محافظت خود فکر می کنیم چقدر احساس می کنیم؟ ما را از داشتن میل به زندگی، میل به شناخت و کاوش در مورد خود، میل به ارضای نیازهای خودخواهانه، بیهوده و کوچک، میل به انجام کاری برای جامعه و جهان و میل به کشف چیزی و انجام باز می دارد. چیزی خوب برای دنیا و بیش از هر چیز، میل به گذراندن اوقات خوش، بخشیدن چیزی به دیگران و تمایل به گرفتن چیزی از دیگران است. برخی از این وسوسه های بی پایان هر روز زیر سینه ام می تپد.

گاهی احساس می‌کنم کسی می‌خواهد امیال و لذت‌های من را خفه کند، کسی مرا تحقیر می‌کند، یکی عزت نفس من را می‌کشد، زیرا باعث ناراحتی او می‌شود. نگاه می کنم، گوش می دهم و بی صدا آنها را درک می کنم. نمی دانم چه کنم و چگونه کاری انجام دهم تا آن را تغییر دهم. احساس می‌کند که تحت احاطه و غلبه یک ترس شدید قرار گرفته‌اید. همیشه مثل یک ترس در اطراف من است و من همیشه با آن روبرو هستم.

در درون خودم درگیری مداوم وجود دارد، با خودم می‌جنگم، با آرامش درونم در جنگ هستم، دوباره روی چهارراه ایستاده‌ام. کدام مسیر را انتخاب کنم، کدام مسیر را دنبال کنم؟ من گیج شده ام و کاملاً درهم و برهم و یخ زده ام. برخی از مردم به من از هر لذتی که همیشه تصور و آرزو می کردم اطمینان می دهند. این امیدهای برآورده شدن آرزوها مرا به مسیری ناشناخته و نامشخص وادار می کند.

من می خواهم دایره ترس را که اطرافم است بشکنم، می خواهم ترس از تحقیر و از دست دادن عزت نفس را کنار بگذارم. من می خواهم در مسیری قدم بردارم که از هر گونه ترس، وحشت و فریب به دور است. می‌خواهم گذشته‌ام را فراموش کنم و لذت قدم زدن در مسیرهایی را که کشف کرده‌ام تجربه کنم، می‌خواهم این راه‌ها را بدون هیچ مانع و مزاحمتی امتحان کنم.

اما هنوز هم ترسی وجود دارد، ناشنیده، ناشناخته، چه باید بکنم؟ کدام مسیر را انتخاب کنم؟ هر کس مسیر متفاوتی را می گوید، هیچ کس قطعی نیست یا هیچ کس مطمئن نیست.

هر کس امید، صداقت، وفاداری و امنیت را تضمین می کند، حتی تشخیص بین سیاه و سفید دشوار است. گاه احساس می کنم که هوس های خود مرا گمراه کرده و فریب داده و گاه دنیا به من خیانت کرده است، نزدیکان و عزیزان مرا غارت کرده و غارت کرده اند که در آن زمان ضعیف بودم. من به دنبال یک دوست واقعی هستم، بدم نمی آید که مسیر ناشناخته را بدون هیچ ترسی با دوست واقعی خود طی کنم.

***

نویسنده: دکتر آنشومان کومار
نظرات و نظرات بیان شده در این وب سایت صرفاً متعلق به نویسنده (ها) و سایر مشارکت کنندگان است، در صورت وجود
.

تبلیغات

ترک پاسخ

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید